دیدار بسیج دانشجویی و دانشگاهیان دانشگاه هنر اصفهان با خانواده ی شهید پاسدار مدافع حرم "علی شاه سنایی"

 

 

شهادت لباس تک سایزی است که ما باید با اعمال و رفتار و اخلاص، خود را اندازه آن کنیم..

بسیج دانشجویی شهید آوینی به همراهی معاونت فرهنگی برگزار نمود؛

جمعی از دانشجویان دغدغه مند دانشگاه هنر اصفهان به همراهی استاد ابراهیمی عصر چهار شنبه 12 خرداد ماه سال 1395 به منزل  شهید بزرگوار مدافع حرم علی شاه سنایی رفتند و با خانواده ایشان دیداری بسیار صمیمی و به یاد ماندنی داشتند و بعد از شنیدن خاطرات و روحیات بسیار معنوی فرزند شهیدشان به قرائت وصیت نامه پر مفهوم ایشان پرداختند...

گزارش مفصل دیدار در ادامه مطلب...

 

علی شاه سنایی از اعضاء جلسه آل یس محله جنیران بود که اعضاء آن ، سال هاست هر شام جمعه گرد هم می‌آیند و در فراق امام زمان(عج) زیارت آل یس می خوانند.

 

شهید شاه سنایی متولد ۱۳۶۴ از نیروهای لشکر ۱۴ امام حسین علیه السلام بود که به صورت داوطلبانه برای دفاع از حرم عقیله‌ بنی هاشم عازم سوریه شد و به شهادت رسید. وی نهمین شهید مدافع حرم از خطه شهید پرور اصفهان است که در دفاع از حرم حضرت زینب (س) آسمانی شد.

جمعی از دانشجویان دغدغه مند دانشگاه هنر اصفهان عصر چهار شنبه 12 خرداد ماه سال 1395 به منزل این شهید بزرگوار رفتند و با خانواده ایشان  دیدارکردند و بعد از شنیدن خاطرات و روحیات بسیار معنوی فرزند شهیدشان به قرائت وصیت نامه پر مفهوم ایشان پرداختند...

در ابتدا محمد فانیان، مسئول بسیج دانشجویی سخنانی را به شرح ذیل ایراد کرد:

عرض سلام و ادب و احترام خدمت شما خانواده‌ی محترم شهید سرافراز و پاسدار حرم بی بی زینب (س). بسیار سخت است که در برابر خانواده‌ی شهدای مدافع حرم بخواهیم لب به سخن بگشائیم. چرا که غربت و مظلومیتی که بر شهادت این عزیزان حاکم است وصف ناشدنی است. شهادت در دیار غربت خود یکی از این دلائل است. از طرفی و پررنگ‌تر از آن اگر در زمان 8 سال دفاع مقدس عزیزی به درجه‌ی شهادت نائل می‌آمد تا حدودی علم و بیرق و تبلیغات برایشان انجام می‌شد و هم اکنون هم می‌شود ، که داغ آن عزیزان در دل ملت تا حدودی فروکش می‌کرد. اما متاسفانه امروزه مدافعانی که در سوریه و عراق مشغول دفاع از حریم آل الله هستند از تنگی نظر و کوته فکری بعضی ازعناصر نادان و جاهل در غربت تمام به سر می‌برند. اما آنچه که قابل انکار نیست ، مجد و عظمت این عزیزان است  که هر روز بیشتر و بیشتر حب آنها به دل مردم ایران و جهان می‌نشیند.

امروز که بنده وصیت نامه این شهید عزیز را مطالعه می‌کردم به نکات جالب، قابل توجه و رنگ و بوهایی از هنر در مرام و سیره‌ی این شهید پی بردم. قطعا و یقینا پرورش در دامن چنین مادری و نشستن بر سر سفره‌ی حلال پدری بزرگوار چنین درجاتی را هم بدنبال دارد.

هر چند هیچ کاری از جانب این حقیر و سایرین در برابر آن بزرگوار و شما عزیزان بر‌ نمی‌آید اما آمادگی دفاع از یاد، خاطره و ارزش آنها را در فضای هنر و جنگ رسانه‌ای امروز داریم.

با آرزوی خیر، توفیق، برکت و سلامتی برای شما.

 

مادر شهید شاه سنایی در جواب سوالاتی که دانشجویان از ایشان پرسیدند اینگونه پاسخ دادند.

شما هیچ موقع مانع از رفتن ایشان نشدید؟

پدرش هیچوقت بهش نگفت که نرو. من یک بار بهشون گفتم مادر یکم صبر کن هم باباتون الان مریضه و هم بچه ات خیلی کوچیکه در جوابم گفت ؛مادر اون دنیا جواب حضرت زهرا رو چی میخوای بدی؟ میگفت مامان شهادت که به این راحتیها نیست اینقدر باید خوب باشی، اینقدر باید رزق حلال خورده باشی.

اگه دوباره برگردیم به قبل بازهم اجازه میدهید که بروند؟

بله... بچه ام قسمتش شهادت بوده، ما برامون افتخاره مادر و پدر شهید باشیم، الان برادر کوچکتر علی آقا چند وقته که میگه مامان بگذارید منم بروم بهش میگم مامان یکم صبر کن داغ این داداشت کم بشه بعد...

یک بارقبل از رفتنش عروسم اومد بهم گفت مامان ،علی آقا یک ماهه تو خونه غذا نمیخوره و همش غصه داره، سینه میزنه و زیر لب میگه یا زهرا، شهادت...یا زینب، شهادت... بهشون اجازه بدین که بروند . همه ی همکاراش میگفتند خانومش نمیذاره بره ولی خدا شاهده عروسم اومد و برا رفتن علی آقا منو راضی کرد...

خصوصیات رفتاری ایشان از زبان مادر بزرگوارشان؛

پسرم خیلی خوب بود، بی وضو تو خونه راه نمی رفت، زیارت عاشورا رو روزی دوبار صبح و شب میخواند، نماز شبش ترک نمیشد ، وقتی از ماموریت می آمد آرام میرفت یه گوشه دراز میکشید،وقتی من آروم میرفتم پیشش بلند میشد و مینشست، هر چه میگفتم مامان بخواب من آروم اومدم که بیدارت نکنم میگفت مامان من وظیفه امه که پاشم.

هر وقت میخواست از خونه بره بیرون دست منو میبوسید و به من التماس دعا میگفت، میگفتم مامان من باید به شما التماس دعا بگم که اینقدر خوبی. میگفت مامان من وظیفه امه به مادرم التماس دعا بگم... . نبودنش خیلی سخته برامون...

هیچ کدوم از کارهایش را نمیگذاشت بقیه بفهمند ، یک روز اومد گفت مامان برو برام استخاره کن هر چی اصرار کردم نگفت برا چی. جوابش"خیلی بد اومد". سه چهار ماه بعدش اومد گفت مامان دوباره برام استخاره کنید ، رفتم این بار جوابش "خیلی خوب اومد، نوشته بود خیلی سختی داره خیلی مشکلات داره ولی تهش عاقبت بخیریه " بعدا فهمیدم برا سپاه رفتنش بوده ،هیچ وقت فکر نمی کردم عاقبت بخیری بشه شهادت"

اهل منم منم نبود...به خدا درجه ی سپاهشم ما بعد از شهادتش فهمیدیم، اواخر که میرفت هی برا من میگفت که مادرای شهدا باید چجور باشن ولی من نمیدونستم که این ها رو برا من داره میگه ،همش میگفت مادرا نباید اگه مردم حرفی میزنن گوش بدن و به دل بگیرن ، شهدا برا خدا میرن

همه بهمون میگن برا پول رفته، فلان مقدار دادن بهش که رفته ، بهشون میگم سیصد میلیون به شما بدم یک انگشتتو میدی؟ حتی مردم میگن وصیت نا مه اش هم براش نوشتن، خودش ننوشته...

پدرشان میگفتند سکته کردنم مال همین حرفها و نیش و کنایه های مردمه، میگفتند نمیدونند غصه ی عروس و نوه شونو که حال و روز روحیشون این روزها خوش نیست را بخورند یا حرفهای مردم....

مادرشان میگفتند شبی که پسرم را آوردن تو لشگر ، از شب تا صبح همه ی رفقا و همکارانش کنارش بودند و دعا و راز و نیاز می کردند صبح که منو بردن بالاسرش بچه ام را ببینم چشماشو باز کرد اینقدر قشنگ خندید...

بعد از اتمام خاطرات زیبا و دردناک علی آقا یکی از دانشجویان به قرائت وصیت نامه ی شهید پرداخت ؛

وصیت نامه این شهید گرانقدر سندی برگرفته از عمق اخلاص و معرفت اوست چرا که پس از شهادت به وحدانیت خدا، با پروردگار خویش عهد بست که در این دنیا جز به فرمان او نباشد.

شهید شاه سنایی در وصیت نامه خود، بعد از سفارش به نماز اول وقت، پیروی از ولایت فقیه و احترام به والدین، دوستانش را به خواندن زیارت عاشورا سفارش کرد، عملی معنوی که شهید در هر صبح و شام به آن مبادرت می ورزید.

و در آخر هم در گلستان شهدا اصفهان چند دقیقه ای در کنار مزار شهید پاسدار علی شاه سنایی حضور داشتیم...

وصیت نامه شهید علی شاه سنایی؛

به نام خدا

 

شهادت لباس تک سایزی است که ما باید با اعمال و رفتار و اخلاص، خود را اندازه آن کنیم…..انشاالله

 

پروردگارا من با تو عهد بستم که در دنیا به فرمان تو باشم. شهادت بر یگانگی و توحید تو میدهم که جز تو خدایی نیست. تو یگا نه و بی همتایی،تو یکتا و شریکی نداری، گواهی می دهم که بهشت و جهنم حق است و موجود؛ و اقرار می کنم که حساب و کتاب و میزان و صراط حق است.

خدایا تو را سپاس می گویم این لیاقت را به من عطا نمودی که پی به عظمت تو ببرم و حق را از باطل تشخیص دهم، آن گاه خانه و زندگی را رها کنم و به سوی تو هجرت نمایم و در صف رزمندگان و جهادگران راه تو حضور یابم و از مظلومان عالم دفاع کنم.

خدایا امید آن دارم که سرخی خونم، سیاهی گناهانم را غسل دهد و پاک شدن از گناه موجب آن شود که در جمع شهدای اسلام سر افکنده نباشم.

در این راه کسی را مجبور نکرد که از پدر و مادر عزیزتر از جانم و از همسر مهربان و یار و یاور و در سختی ها و اقوا مم چشم بپوشم، بلکه تنها برای رضای خدا و پیروی از ولایت فقیه و دفاع از مظلوم و نابود کردن دشمنان اسلام.

ای مردم این جانها از خودمان نیست، آن را خداوند تبارک و تعالی به ما داده و روزی هم از همه می گیرد. پس اگر این بدنها برای مرگ آفریده شده است که چه بهتر که انسان در راه خدا کشته شود.

*سفارش به برادران و خواهران دینی

و اما ای برادران و خواهران دینی به شما سفارشی می کنم به پیروی از ولایت فقیه و گوش دادن و عمل بی قید و شرط به فرمایشات ایشان و احترام به پدر و مادر که خیلی به گردن ما حق دارند، خواندن زیارت عاشورا، من خود هر صبح و شام زیارت عاشورا را می خواندم، نتیجه آن را در زندگی دیدم و از خدا بخواهید که به همه ما اشک چشم و دل مناجات عنایت کند، مخصوصا در مجالس روضه امام حسین(ع).

*صحبت شهید با پدر و مادر

اما پدر و مادر عزیزم من می دانم شما با چه زحمتی مرا بزرگ کردید من هر چه دارم بخاطر روزی حلالی است که شما سر سفره آوردید و تلاش کردم که شما را از خود راضی کنم اما نتوانستم و از شما می خواهم مرا حلال کنید و در نبود من صبر کنید و صبور باشید مانند امام حسین و حضرت زینب و به خود افتخار کنید که چنین فرزندی تقدیم انقلاب کردید من هم قول می دهم که اگر اختیار داشته باشم شما را شفاعت کنم و اگر خواستید در مراسم من گریه کنید برای جوان امام حسین(ع) و شهدای دشت کربلا گریه کنید و بعد از من، هوای همسر و فرزندم زهرا کوچولو را داشته باشید.

* صحبت شهید با همسرش و سفارش برای تربیت دخترش زهرا

و صحبتی با همسر مهربانم شما هم مرا حلال کنید در این چند سالی که با هم بودیم از شما جز احترام و بزرگی و پاک دامنی ندیدم و از شما تشکر می کنم که یار و یاور من در سختی ها و رسیدن به خدا بودی و از پدر و مادرت هم تشکر می کنم که چنین دختری تربیت کردند و از شما می خواهم که زهرا کوچولو نور چشم من را مانند خودت تربیت کنی و مسایل دینی را به او آموزش دهی و هوای پدر و مادرم را هم داشته باشی و در نبود من صبور باشی و خواهش می کنم که در مراسمم خود را کنترل کنی و الگو باشی، من هم شما را فراموش نخواهم کرد ای مهربان ترین همسر دنیا خیلی دوستت دارم و شما را به خدای بزرگ می سپارم و امیدوارم که حضرت زهرا شما را شفاعت کند.

*سخن شهید با همکاران

ای همکاران و پاسداران سبز پوش به خود افتخار کنید که در این نهاد مقدس مشغول به خدمت و در صف رزمندگان و جهاد گران هستید و دعا کنید که همگی عاقبت به خیر شویم و از شما می خواهم که این حقیر را حلال کنید مخصوصا بچه های با مرام گروهان تخریب و ۲۰ روز از مرخصی های استحقاقی من را به خاطر کم کاریها و کارهای شخصی که در وقت اداری انجام داده ام کم کنید، اگر شهادت قسمتم شد مرا در گلستان شهدا دفن کنید.

*صحبت شهید با خواهران و برادران خود

خواهر و برادران خوبم شما هم مرا حلال کنید و سعی کنید در همه شرایط باعث سر بلندی پدر و مادر باشید و جای خالی مرا در خانه برای پدر و مادر پر کنید و در خانه با صدای بلند اذان بگویید و قرآن بخوانید و احترام به پدر و مادر را فراموش نکنید که بهشت زیر پای مادران است و در مراسم من آبرو داری کنید و هر کس در مراسم من شرکت کرد احترام کنید.

*سخنی با بچه های هیئت ال یس

و شما رفقا و بچه های محل و بچه های هیئت ال یاسین، قدر این جلسه ها را داشته باشید و سعی کنید در این جلسه ها شرکت کنید و شما را وصیت می کنم که در مورد دیگران قضاوت نکنید، ما همه در حال امتحان هستیم. امیدواریم که موفق باشید و این بنده حقیر را هم حلال کنید.

 

ما خانه به دوشان غم سیلاب نداریم              جز  پسر فاطمه ارباب نداریم

 

                                                                                                 الحقیر علی شاه سنایی

 

 

 

 

حوزه های سازمانی

دانشکده ها